من تسلیم شدم، منی که خیال میکردم خشک و مومیایی شده ام، منی که جز کار اداری و استاد چیز دیگری در سر ندارم، من در مقابل این زن ناشناس زانو زدم. نگاه چشمها مرا نیز افسون کرد. چند ثانیه ای از فرط غضب به خود میپیچیدم، بعد چیزی در دل من آب شد. زخمی سر باز کرد و خون از آن ریخت. سستی گوارایی به من دست داد، دیگر شناختمش. پهلوی خود گفتم: چه کشیده است از دست این زن!…
بزرگ علوی نویسنده ی کتاب معروف چشم هایش در بهمن ماه سال 1282 پا به جهان نهاد. محل تولد این نویسنده ی بزرگ شهر تهران بوده و پدر بزرگ وی حاج سید محمد صراف نماینده ی نخستین دوره ی مجلس بود.

بزرگ علوی
بزرگ علوی در هجده سالگی برای تحصیلات دانشگاهی به آلمان رفته و پس از بازگشت به ایران در سال 1323 هجری شمسی به عنوان سردبیر مجله ی ادبی پیام نو شروع به کار کرد.
از برترین کتاب های بزرگ علوی می باید به چشمهایش، گیله مرد، چمدان، پنجاه و سه نفر، ورق پاره های زندان، میرزا، نامه ها و سالاری ها اشاره کرد.
علاوه بر این، این نویسنده ی شهیر و مرد بزرگ چندین کتاب شعر ارزشمند از زبان فارسی را نیز به آلمانی برگردانده است.
اما رمان چشم هایش؛ این رمان به دوران برقراری خفقان در تهران می رود. در تاریخ هفتم دی ماه سال 1317 استاد بزرگ و نقاش ماهر ماکان به قتل می رسد. او یک مبارز سیاسی دو آتشه علیه رضا شاه بود. نمایشگاهی که از آثار استاد ماکان برگزار شده با هجوم نیروهای حاکمیت تعطیل شده و تابلوهای وی سر به نیست می شوند. از تمام تابلوهای استاد ماکان تنها تابلویی بسیار زیبا به نام چشمهایش به جا می ماند.

رمان چشم هایش اثر بزرگ علوی
شهر تهران خفقان گرفته بود, هیچ کس نفسش درنمی آمد; همه از هم می ترسیدند, خانواده ها از کسانشان می ترسیدند, بچه ها از معلمینشان, معلمین از فراش ها, و فراش ها از سلمانی و دلاک; همه از خودشان می ترسیدند, از سایه شان باک داشتند… سکوت مرگ آسایی در سرتاسر کشور حکمفرما بود. همه خود را راضی قلمداد می کردند. روزنامه ها جز مدح دیکتاتور چیزی نداشتند بنویسند. مردم تشنه خبر بودند و پنهانی دروغ های شاخدار پخش می کردند. کی جرات داشت علناً بگوید که فلان چیز بد است, مگر ممکن می شد که در کشور پادشاهی چیزی بد باشد.