کتاب پلنگ های کافکا نوشته ی موآسیر جیمی اسکلیر، نویسنده، روزنامه نگار و پزشک برزیلی تبار است. برای سیری در این کتاب با سی اس وب همراه شوید.
رمان های اسکلیر برزیلی تا کنون به زبان های مختلفی ترجمه شده و بیشتر کتاب هایش در جهان با استقبال بسیار خوبی روبرو شده اند.
برای خرید کتاب، می توانید به کتاب فروشی ها مراجعه کرده و این کتاب را که با ترجمه ی ناصر غیاثی موجود می باشد تهیه نمایید.
اما اگر مطالعه ی نسخه ی الکترونیک کتاب برایتان لذت بخش تر است، برای دانلود کتاب، اینجا کلیک کرده و پلنگ های کافکا را دریافت نمایید.
همان طور که از اسم کتاب به نظر می رسد، شخصیت خود کافکا نیز در این کتاب حضور دارد و کتاب به کتابی از خود کافکا به نام “پلنگ ها در معبد” اشاره می کند.
پلنگ ها در معبد
پلنگها به معبد دستبرد میزنند و کوزههای قربانی را تا ته سر میکشند. این کار مرتب تکرار میشود تا جایی که میتوان از پیش محاسبهاش کرد و این خود میشود بخشی از مناسک.
پلنگ های کافکا در واقع یک کتاب طنز بوده و اصلی ترین شخصیت آن راتینهو می باشد.

دانلود کتاب | پلنگ های کافکا
اما داستان از کجا آغاز می گردد؟
داستان پلنگ های کافکا از روزهایی آغاز می گردد که انقلاب اکتبر روسیه در سال 1917 میلادی شروع شده است.
راتینهو که جوانی روسی ست در مغازه ی خیاطی پدرش در یک محله کار می کند. اما جریانات طوری پیش می رود که او به پراگ رفته و بر حسب علاقه ای که به کمونیست دارد و تصور می کند، کافکا نیز همین نظر را داشته باشد به دیدار کافکا می رود و اینطور جریانات ادامه می یابد…
بخشی از کتاب پلنگ های کافکا
« راتینهو پرسید: شما فرانتس کافکا هستید؟
مرد چاق افتاد به قهقهه: من؟ فرانتس کافکا؟ خدا نکند! من نویسندهی مهمی هستم. این یارو کافکا پریشانخاطری است که نمیداند چه میخواهد. نخیر، من فرانتس کافکا نیستم. خانهاش همین بغل است، پلاک ۲۲.
بعد از مکثی اضافه کرد: ولی آنجا پیدایش نمیکنید چون این وقت روز سر کار است. کارمند است، میفهمید؟ کارمند یک شرکت. میدانید چرا؟ چون پول ادبیات کفاف زندگیاش را نمیدهد. البته طبیعی هم هست چون هیچکس نوشتههایش را نمیفهمد. موضوع یکی از داستانهایش ــ فکر میکنم نامش مسخ باشد ــ این است که مردی تبدیل میشود به یک حشره. چیزی عجیبغریبتر از این شنیدهاید؟ باز اگر ادبیات کودکان بود، یک چیزی. میشد فهمید. اما نخیر… ایشان برای بزرگسالان مینویسند. چیزهایی مینویسند ظلمانی و آشفته. میدانم، در این مورد چیزی از من نپرسیدهاید اما من در مقام یک نویسنده احساس وظیفه میکنم که به مردم هشدار بدهم: مواظب این کافکا باشید! آنی نیست که خیال میکنید».