نوار خالدار

0

دانلود کتاب از سری مجموعه های شرلوک هولمز و خواندن داستان های جذاب و هیجان انگیز نوشته ی سر آرتور کونان دویل از بهترین تجربه های داستان خوانی به شمار می رود.
برای معرفی کتاب، می باید گفت، داستان های شرلوک هولمز که نزدیک به یک قرن از جالب ترین داستان های پلیسی شناخته شده است، خواننده را به دقت و موشکافی در همه ی امور روزانه دعوت می کند. آرتور کونان دویل نویسنده ی معروف انگلیسی این داستان ها را از زبان پزشکی به نام واتسون، که همکار کارآگاه شرلوک هولمز است، بیان می کند. کونان دویل گذشته از آثار پلیسی، در زمینه های “معرفت روح” و پدیده های اسرار آمیز روحی نیز آثاری دارد که برخی از آن ها به زبان فارسی ترجمه شده است.

دانلود کتاب / شرلوک هولمز

دانلود کتاب / شرلوک هولمز

یکی از بهترین داستان های شرلوک هولمز داستان “نوار خالدار” می باشد. این داستان چنین آغاز می شود:
… من دکتر واتسون دوست و همکار شرلوک هولمز هستم. من طی هشت سال گذشته همیشه با شرلوک هولمز کار می کردم. امروز که یادداشت هایم را مورد بررسی قرار می دهم، می بینم که بیش از هفتاد ماجرای کارآگاهی وی را به روی کاغذ آورده ام. برخی از آن ها جنایات وحشتناکی بودند. بعضی مضحک و مسخره و بسیاری از آن ها عجیب و شگفت آور. اما هر کدام ماجرایی هیجان انگیز داشتند. شرلوک هولمز برای کسب درآمد و به دست آوردن پول کار نمی کند. اگر موردی جالب و قابل توجه بیابد کاوش و جستجو درباره ی آن را می پذیرد و در غیر این صورت کاری با آن نخواهد داشت.

دانلود کتاب / شرلوک هولمز

دانلود کتاب / شرلوک هولمز

اکنون که نگاهی به یادداشت هایم می اندازم، هیچ موردی را جالب تر، عجیب تر و هیجان انگیزتر از ماجرای نوار خالدار به خاطر نمی آورم.
باید جریان را برایتان بازگو نمایم. زن مورد نظر این ماجرا درست ماه گذشته دار فانی را وداع گفت. ما به او قول داده بودیم که رازش را تا وقتی که او زنده است فاش نکنیم. اما اکنون او دیگر زنده نیست و می توان ماجرای وی را به تفصیل شرح داد.
در اوایل ماه آوریل 1883 یک روز صبح وقتی بیدار شدم، شرلوک هولمز را لباس پوشیده و مرتب در مقابل تختم یافتم. با تعجب به وی نگریستم. هولمز معمولا صبح ها بسیار دیر بیدار می شد. ساعت هفت و ربع را نشان می داد. آهسته گفت:
–    متاسفم که این قدر زود تو را از خواب بیدار کردم، واتسون. اما کاری برایمان پیش آمده است.
من گفتم: – صبح به این زودی؟
جواب داد:
–    بله. خانمی در طبقه ی پایین منتظر من است. او خیلی هیجان زده است واتسون، باید به تو بگویم، وقتی زن جوانی این موقع صبح در لندن به راه می افتد باید مساله ی مهمی در میان باشد. او صبح زود در زده و خانم هودسون صاحبخانه را بیدار کرده و سراغ مرا گرفته است. خانم هودسون مرا بیدار کرده و من هم تو را. فکر کردم شاید مایل باشی از اول در جریان ماجرا قرار بگیری.
با عجله لباس هایم را پوشیدم و طی چند دقیقه آماده ی رفتن به طبقه ی پایین شدم. در آن جا بانویی در لباس مشکی نشسته بود. روی صورتش تور ضخیمی قرار داشت. او با دیدن ما از جای برخاست.
ترس در چشمانش موج می زد و مانند یک جانور شکار شده به نظر می رسید. صورتش حدود سی ساله نشان می داد، ولی موهایش سفید شده بود.
هولمز با دقت به او نگریست و بعد گفت: نترسید. همه چیز روبراه خواهد شد. ما به شما کمک می کنیم. مطمئن باشید. می بینم با قطار آمده اید. زن تعجب کرده و پرسید: اوه، شما مرا می شناسید؟
هولمز پاسخ داد: نه ولی بلیط برگشت را در دستکش شما دیدم. باید صبح خیلی زود راه افتاده باشید. قبل از سوار شدن به قطار هم راه گل آلود زیادی را پیموده اید.
زن با شگفتی به هولمز خیره شد. هولمز گفت: از حرف های من دچار حیرت نشوید، هیچ جای شگفتی نیست. هفت لکه ی گل روی آستین چپ بارانی شما دیده می شود. لکه ها تازه هستند. معمولا چرخ های کالسکه هایی که از نزدیک آدم رد می شوند این لکه ها را به سوی آدم پرتاب می کنند.
سپس زن توضیح داد که چطور نیمه شب ها با صدایی سوتی از خواب بیدار می شود. او چند سال قبل نیمه شب خواهر خود را مرده در تخت خواب یافته بود. و چند شب قبل از مرگ خواهرش او نیز همین صدای سوت را می شنید.
زن جوان با ناپدری خود روزگار می گذارند. یک مرد خشن و قوی از هندوستان. او این سوت را منادی مرگ خواهر خود می دانست که اکنون خود نیز آن را می شنید.
زن جوان از شرلوک هولمز خواست که راز این اتفاق را کشف کرده و جان او را نجات دهد. در ادامه ی داستان می توانید چگونگی کشف ماجرای هولناک نوار خالدار را دریابید.

اشتراک:

نظرات بسته اند