ناتور دشت اثر جی . دی . سلینجر

0

هولدن کالفید نوجوانی شانزده ساله است که در رمان ناتور دشت خاطرات و سرگذشتی که در مدت سه روز داشته را می خوانیم.

اما این سه روز چه روزهایی هستند؟

هولدن کالفید اوضاع تحصیلی بسیار بدی داشته و معمولا نمرات پایینی می گیرد. و این بار نیز از قضا چند تجدید داشته و از مدرسه اخراج شده است. قرار است نامه ی اخراجی اش به خانه رسیده و طبیعتا پدر و مادرش از ماجرا مطلع خواهند شد. او که جرات روبرو شدن با خشم پدر و مادر را ندارد، به جای این که به خانه برود، شنبه تا دوشنبه را در دنیای بیرون از خانه و در کوچه پس کوچه ها سپری می کند.

کتاب ناتور دشت

کتاب ناتور دشت

چیزی که سلینجر در این کتاب به زیبایی به خواننده می خوارند، تشریح شخصیت هایی ست که هولدن در مواجه با یکایک آن ها ترسیم می کند. وی که از قالب های یکنواخت بیزار شده و به دنبال تازگی ست در این مسیر با آدم های متفاوتی روبرو شده و خواننده را نیز با خود می کشاند.

بخشی از کتاب

پیش از آن که تصمیم به خواندن این کتاب بگیرید، بد نیست که نگاهی به زیباترین جمله ها و پاراگراف های ناتور دشت بیندازید:

…می خوام بگم از خیلی از مدرسه ها و جاهای دیگه رفته ام بی اینکه بدونم دارم واسه همیشه میرم.از این خیلی شاکی میشم.به درک که خدافظیش غم انگیز یا ناجورهولی وقتی دارم از جایی میرم دوس دارم بدونمکه دارم میرم.آدم اگه ندونه دار واسه همیشه از جایی میره احساسش از خدافظی هم بدتره…

– همیشه دارم به یکی میگم “از ملاقاتت خوشحال شدم” در صورتی که هیچم از ملاقاتش خوشحال نشده ام.گرچه فکر میکنم اگه آدم میخواد زنده بمونه باید از این حرفا بزنه
– یه چیزایی باید همون طوری که هستن بمونن.باید بشه اونا رو گذاشت تو جعبه گنده ی شیشه ای و ولشون کرد می دونم این غیرممکنه ولی این خیلی بده

کتاب ناتور دشت

کتاب ناتور دشت

– وقتی فکر میکردی اینا (دخترا) چه بلایی سرشون میاد.منظورم بعد فارغ التحصیل شدنه.می شد گفت اکثرشون لابد با یه مشنگی ازدواج می کنن – از اون مردایی که درباره این حرف میزنن که ماشینشون هر چن مایل یه گالن بنزین می سورونه.مردایی که تو بازی گلف ، یا بدتر بازی احمقانه پینگ پونگ ، ازشون می بری حرصشون درمیاد.مردایی که خیلی پستن .مردایی که اصلا کتاب نمی خونن مردایی که خیلی کسل کننده ان

– اگه کسی کاری رو خیلی خوب انجام بده ، بعد یه مدت دیگه مواظب کارش نیست و خودنمایی می کنه و اون وقت دیگه خوب نیست

– گفتم نه.هیچ جای قشنگ دیگه ای نیس ، اونم بعد از دانشگاه رفتنم.گوشاتو واکن همه چی فرق می کنه اون موقع باید با چمدونامون از آسان سر بریم پایین و به همه تلفن بزنیم و خدافظی کنیم و از جاهای مختلف براشون کارت پستال بفرستیم.اون موقع من دارم تو یه اداره ای کار می کنم و کلی پول در می آرم و با تاکسی یا اتوبوسای خیابون مدیسون میرم سرکار همه اش یا روزنامه می خونم یا بریج بازی می کنم و میرم سینما و نمایش و فیلمای خبری می بینم […] اون موقع اصلا هم چی فرق می کنه .تو متوجه نیسی من چی دارم میگم

– گمونم وکیل خیلی بد نباشه ولی خیلی هم خوشم نمیاد.یعنی اگه همیشه زندگی آدمای بی گناه نجات بدن واینا خیلی هم بد نیس ولی یکی که وکیل بشه از این جور کارا نمی کنه.فقط پول در می آره […] و قیافه میگیره تازه اگرم جون کسی رو نجات بده از کجا معلوم که نیت خودش این بوده

– یه چیزی که خیلی روم تاثیر گذاشت این خانومه بود که بغلم نشسته بود و همه ش گریه می کرد.هر چی فیلمه مزخرف تر میشد بیش تر گریه می کرد.آدم فکر می کرد چون آدم مهربونیه داره گریه می کنه ولی از این خبرا نبود.من بغلش نشسته بودم و خوب می دونم.یه بچه همراهش بود که طفلک خیلی خسته شده بود و می خواست بره دستشویی ولی خانوم هی بهش می گفت آروم بگیره و مواظب رفتارش باشه.انداره یه گرگ مهربون بود.بعضیا اینطورین واسه یه فیلم چرت و پرت اشک میریزن ولی تو بیش تر موارد حرومزاده های پستی ان

اشتراک:

نظرات بسته اند