اورهان پاموک نویسنده ی کتاب زنی با موهای قرمز که در ایران با موفقیت زیادی روبرو شد، با نوشتن رمان “شوری در سر” نیز دوباره شوری در میان خوانندگان انداخت!
در همین راستا به مصاحبه ی تلفنی اندرسون تپر، گزارشگر وب سایت کتابخوانی گودریدز با وی انجام داده نگاهی می اندازیم:
باید به شما بگویم که چقدر کتاب ها و مخصوصا خاطره های تان من را تحت تاثیر قرار دادند. انگار که شما در رمان تازه تان «شوری در سر»، که داستان دیگری درباره استانبول و ترکیه است و نگاهی به خیابان های این شهر به محله ها و تک تک خانه های استانبول جان بخشیده اید. درباره تصمیم تان برای نوشتن داستانی از زبان شخصیت دوره گردی به نام «مولود کاراتاس» بگویید.
خب، می دانید رمان ها فقط درباره طبقه متوسط رو به بالای روشنفکرها و زندگی طبقه متوسط نیست. می خواستم در این کتاب شهرم را از چشمان دوره گردی خیابانی که متعلق به طبقه فرودست جامعه است، نگاه کنم. بنابراین وقتی که شروع به فکر کردن درباره رمانم کردم، پرسیدم این آدم از کجا آمده است؟ و بعد از اینکه تحقیقات و گپ وگفتم با آدم ها تمام شد، بلافاصله متوجه شدم تمامی دوره گردهای نوشیدنی فروش و ماست فروش دهه های 1950 و 60 از یک منطقه کشور به استانبول آمدند. این نکته مهمی درباره مهاجران است و مهم نیست کسب وکار آنها چیست؛ اگر کسی موفق باشد دوستش را هم دعوت می کند، نفر بعدی یکی دیگر را که شاید پسرعمویش باشد به مهاجرت دعوت می کند و. . . در نتیجه قصد داشتم درباره آدم هایی بنویسم که خودشان خانه های شان را با دست های شان در سرزمینی که امروز، یعنی 50 یا 60 سال بعد، آسمان خراش ها قد علم کرده اند، ساخته اند. می خواستم این داستان را بنویسم تا هرگز فراموش نکنیم که سخت ترین چیز این است که با مردم حرف نزنی و حقایق را به طور صحیح دریافت کنی؛ مهم این بود که فردیت شخصیت محوری داستان را به نمایش بگذارم. همه اش همین بود!
همچنین این رمان چهره ای است از چندزبانی بودن استانبول و طبق گفته شما تحت تاثیر موج گسترده مهاجران و پناهنده ها قرار گرفت. شاید با انعکاس این موضوع، کتابی را که صداهای یک گروه کُری که زاویه دید را تغییر می دهند و دیدگاه های مختلفی دارند، خلق کرده اید.
بله، شاید این موضوع به خاطر پست مدرنیسمی است که در وجود من است! در واقع تصمیم گرفتم این رمان را به سبک قدیمی قرن نوزدهم و به نوعی سبک استاندال بنویسم. اما پس از مصاحبه های بسیار با دوره گردهای خیابانی و چهره های سیاسی و خیلی های دیگر متوجه شدم که صدای زاویه دید سوم شخص برای صحت و اعتباری که من در صداها و حال وهوای چندین شخصیت می خواهم، کافی نیست. بنابراین تصمیم گرفتم سبک قدیمی رمان قرن نوزدهمی را کنار بگذارم و زاویه دید اول شخص را جایگزین کنم تا داستان را طوری تنظیم کنم که با وجود چند زاویه دید، باز هم داستانی منسجم باشد. چرا نباید کمی اصالت در کارم باشد؟

گفت و گو با اورهان پاموک نویسنده ی رمان زنی با موهای قرمز
شما به ویژگی های پست مدرن کتاب اشاره کردید. در کنار شجره نامه یک خانواده، فهرستی از شخصیت ها را آورده اید؛ مثل کاری که برای «موزه معصومیت» کرده بودید. این کار برای یک رمان کاری غیرعادی است. نظرتان درباره این عناصر چیست؟
خب. شجره نامه که عادی است. اما یادتان باشد که شخصیت های زیاد حتی باعث می شود خواننده های ترک هم گیج شوند، بنابراین شجره نامه خانوادگی خواندن کتاب 600 صفحه ای را آسان می کند. ازدواج های فامیلی زیادی در داستان صورت می گیرد که اسامی، خواننده را گیج می کند. من معتقدم با وجود تکنولوژی دیجیتال شجره نامه و فهرست شخصیت ها امکان پذیر و ارزان است. وقتی قرار است در داستان در هر صفحه با شخصیت های جدید مواجه شوی، چرا فهرست نباشد؟ چه اشکالی دارد؟ بعضی از منتقدهای ترکیه و جهان می گویند فهرست شخصیت ها، داستان را لو می دهد. من می گویم نه، رمان فقط درباره سوژه ها نیست بلکه درباره جزییات ریز، فرعی و زیباست. البته من به رمان هایم اهمیت می دهم، به خط داستانی هم اهمیت می دهم، اما به کهکشانی از جزییات ریز ٍ ریز هم اهمیت می دهم! و من این جزییات را مثل فردی که جواهر و سکه جمع می کند، کنار هم می چینم.
بله، در واقع شما با جزییات ریز و دقیقی که در رمان «موزه معصومیت» آورده اید، موزه ای واقعی در استانبول ساختید.
بله، من چنین رمان نویسی هستم. داستان برای من جایی است که لحظات، اشیا و تجربیات ادبی و جزییات به حساب می آیند. داستان باید آن خطی باشد که همه جزییات را به همدیگر متصل می کند.
دیگر جنبه منحصربه فرد این کتاب طرح جلد زیبایش است. خودتان این طرح را کشیدید؟
به کسی نگویید که من هنرمندی شکست خورده ام!