مرغان شاخسار طرب

0

کالین مک کالو در نوشتن رمان مرغان شاخسار طرب چیره دستی بی نظیری به خرج داده و توانسته کتابی بسیار تاثیر گذار از خود به جای بگذارد. اگر علاقه مند به خواندن این رمان زیبا هستید و آن را در دسترس ندارید، می توانید از امکان دانلود کتاب الکترونیکی استفاده کنید.

دانلود کتاب / مرغان شاخسار طرب

دانلود کتاب / مرغان شاخسار طرب

مرغان شاخسار طرب داستان عشق شورانگیز میان کشیشی مغرور و موفق با سیمایی زیبا و دختری ست که از دوران کودکی کشیش را می شناخته است. عشقی که به خاطر قوانین سختگیرانه ی کلیسای آن دوران حق حیات ندارد.
کشیش از کودکی مگی همراه اوست و وی را در شناخت دنیا و بزرگ شدن یاری می کند. حالا که مگی دختر جوانی شده الفت به شکل دیگری میان آن دو شکل می گیرد، اما کشیش که وظیفه اجازه ی درگیر شدن با زنی را به وی نداده و کلیسا همیشه او را از ازدواج و هرگونه رابطه ی عاطفی با زنان برحذر داشته، می باید از این عشق بگریزد. کشیش می باید برای قبول مسئولیت بزرگتری محل زندگی شان یعنی دروگیدا را ترک کند.

دانلود کتاب / مرغان شاخسار طرب

دانلود کتاب / مرغان شاخسار طرب

… گوش کن مگی این فقط یک دوره ی تحولی در زندگی توست. و سر حدی ست میان راه کودکی و زندگی زنانه ات. در سال های آینده تو مردی را که همسرت خواهد بود، پیدا خواهی کرد و سپس زندگی چنان به خود مشغولت خواهد کرد که دیگر وقت فکر کردن به من را نخواهی یافت. به جز مانند دوستی که تو را برای گذشتن از دشواری های دوران بلوغ یاری کرده است. فکرهای عاشقانه را درباره ی من از خود دور کن. من اجازه ندارم به عنوان یک شوهر به تو فکر کنم؟ من اصلا از این نظر تو را نمی بینم. مگی. آیا متوجه هستی؟ وقتی به تو می گویم دوستت دارم این را به عنوان یک مرد نمی گویم. من کشیش هستم و نه مرد. پس دیگر به من فکر نکن. من به زودی می روم و شک دارم که بتوانم حتی برای یک بار دیدار ساده به دروگیدا بازگردم…
سال ها دوری و فاصله میان این دو نفر حتی اندکی باعث نشد تا از عشق میان مگی و کشیش رالف کاسته شود.
مگی مردی را یافت که شباهت ظاهری به کشیش محبوب داشت و با او ازدواج کرد. اما این ازدواج هیچ چیز را درست نکرد. آن مرد نتوانست هیچ چیزی از یک زندگی مشترک را به مگی هدیه کند. مگی راز ازدواجش را از کشیش پنهان ساخت اما سرانجام رالف از زندگی جدید وی مطلع گردید.
… رالف دانسته بود. بالاخره فهمیده بود. آیا وقتی فهمیده بود غمگین شده بود؟ و چقدر؟ چرا او را به ازدواج وادار کرده بود؟ این که هیچ چیز را درست نکرده بود. او لوک را دوست نداشت و هرگز نمی توانست به او دل ببندد. او فقط یک جانشین بود. مردی که می توانست به او فرزندانی بدهد که می توانستند شبیه فرزندانی باشند که از رالف دوبریکاسار داشته باشد و فکر کرد که چگونه زندگی اش بیهوه تلف شده بود…
مگی با داشتن یک دختر از لوک و یک پسر از رالف دوبریکاسار بزرگ از شوهرش طلاق گرفته و به محل زندگی خود در استرالیا یعنی دروگیدا بازگشت. رالف از اینکه دارای پسری می باشد نامطلع بود و تصور می کرد این پسربچه ی شیرین تنها فرزند مگی و همسرش است.
پسر مگی که شباهت زیادی به پدر واقعی خود یعنی رالف داشت، همانند او به سمت کلیسا جذب شده و پیش رالف دوبریکاسار که اکنون اسقف اعظم شده تعلیم می دید.
اما به طور تصادفی در جزیره ی کرت در حالی که برای نجات جان دو نفر که در حال غرق شدن بودند، تلاش می کرد؛  خود غرق شده و جان باخت.
خبر مرگ دین (پسر مگی و رالف)، مگی را به تاریکی مطلق فرو برد. او می خواست جنازه ی پسرش را از یونان به استرالیا بیاورد، اما یونان در تب و تاب انقلاب بود و امکان این کار وجود نداشت. مگی به ایتالیا و به سراغ اسقف اعظم رالف دوبریکاسار همان کشیش محبوب می رود تا از وی بخواهد که پسرش را پس بگیرد. اینجا سال هاست که این دو نفر یکدیگر را ندیده اند. رالف در ابتدا می خواهد موضوع برگرداندن جنازه را با روال اداری پیش بگیرد، اما مگی به وی اعتراف می کند که پسر مرده، پسر خود اوست و از وی می خواهد تمام کارهایش را کنار گذاشته و شخصا به کرت رفته و جنازه را به دروگیدا بیاورد.
… مگی جلو رفت و در بالای شکل فرو رفته و درهم ریخته در مبل قرمز ایستاد. دست لاغر و چین و چروک خورده او را در دست گرفت ، خم شد و انگشتری را بوسید. اثر نفسش یاقوت را کدر کرد. ” به بزرگترین مقدسات قسم می خورم که دین پسر تو بوده است. نمی توانست و نمی بایست پسر لوک باشد. قسم می خورم. به روح پاک او قسم می خورم.” صدای شیونی فضا را پر کرد، ضجه ی روحی که از درهای جهنم می گذرد. رالف دوبریکاسار از صندلی اش به زمین لغزیده و می گریست…
برای خواندن متن کامل این داستان زیبا به نسخه ی کامل  و اصلی آن مراجعه نمایید.

اشتراک:

نظرات بسته اند