کتاب شازده کوچولو نوشته ی آنتوان دو سنت اگزوپری یکی از شاهکارهای جاودانه ی جهان است که هرگز از ذهن خواننده بیرون نخواهد رفت. این کتاب برای نخستین بار در سال 1943 به انتشار رسید. و پس از آن به 150 زبان زنده ی دنیا ترجمه شد.
اگر ده بار هم شازده کوچولو را از سر تا به ته بخوانید، از خواندن آن سیر نخواهید شد.
در داستان شازده کوچولو به خلبانی برمی خوریم که در یک بیابان بی آب و علف فرود آمده و چون هواپیمایش خراب شده امکان پرواز مجدد ندارد. او در این بیابان به شازده کوچولوی قصه برمی خورد و گفت و گویی بسیار زیبا و خواندنی بین این دو آغاز می شود.
شازده کوچولو مرتب سوال می پرسد اما خود به سوالی پاسخ نمی دهد. خلبان درمی یابد که برای رسیدن به پاسخ درباره ی شازده کوچولو بهتر است صبر کند تا خود او چیزی بگوید.

کتاب شازده کوچولو
سرانجام شازده کوچولو برای خلبان تعریف می کند که از سیاره ای بسیار کوچک به زمین آمده، سیاره ای که در آن یک گل سرخ زیبا، و سه آتشفشان غیرفعال وجود دارد.
اما گل سرخ از کجا آمد؟
یک روز صبح شازده کوچولو از خواب بیدار شده و می بیند که گل سرخی در سیاره ی کوچکش روییده است. شازده کوچولو عاشق گل شده و شبانه روز وقتش را صرف رسیدگی به آن می کند. اما گل مرتب اظهار نارضایتی کرده و با غرور و خودپسندی با شازده کوچولو رفتار می کند. شازده کوچولو که غرور و خودپسندی گل آزرده اش کرده، برای تنبیه گل سیاره را ترک کرده و گل را تنها می گذارد.

کتاب شازده کوچولو
شازده کوچولو که به سمت زمین می آید، در راه خود از شش سیاره ی بسیار کوچک دیگر عبور می کند و در هر یک از این سیاره ها به یک شخصیت خاص برمی خورد.
سیاره هایی که شازده کوچولو از آن ها عبور می کند
در سیاره ی اول شازده کوچولو به پادشاهی برمی خورد که همه را رعیت و زیردست خود می داند و با برخورد به شازده کوچولو او را نیز رعیت خود خطاب می کند.
در سیاره ی دوم مرد خودپسندی زندگی می کند که خود را از همه برتر می داند.
در سیاره ی سوم شازده کوچولو مرد دائم الخمری را می بیند که از میخوارگی خود شرمسار است و می می خورد تا شرمساری اش را فراموش کند!
در سیاره ی چهارم تاجری نشسته که همه وقت در حال شمارش دارایی اش می باشد.
در سیاره ی پنجم اما شخصیت قابل احترام تری دیده می شود. در این سیاره فانوسی روشن قرار دارد و مردی که هر یک دقیقه می باید فانوس را روشن کند. این مرد مورد ستایش شازده کوچولو قرار می گیرد زیرا حداقل به انجام کاری مثبت مشغول است.
سیاره ی ششم جایگاه پیرمرد جغرافیدانی ست که نویسنده ی کتاب های جغرافیای می باشد. برای شازده کوچولو در این سیاره سوالی پیش می آید، او از مرد جغرافیدان می پرسد که آیا گل ها را ثبت می کند یا نه؟ و جغرافیدان پاسخ می دهد که تنها چیزهای جاویدان را ثبت می کند مثل دریاها و کوه ها. اما گل ها چون فناپذیر هستند، ارزش ثبت کردن را ندارند.