اگر در میان کتاب های فلسفه به دنبال یک کتاب خواندنی و ارزشمند می گردید، کتاب سیاست عشق میان هنر و فلسفه نوشته ی مهدی رفیع، یک اثر بسیار خوب در 11 گفتار می باشد که اکنون برای آن امکان خرید نسخه الکترونیکی کتاب نیز فراهم شده است.
مهدی رفیع در کتاب سیاست عشق میان هنر و فلسفه، به ترجمان سیاست عشق پرداخته و برای رسیدن به این معنا از فلسفه ی غرب پیش می آید و با فلسفه و هنر ایران پایان خود را می نگارد.
اصطلاح سیاست عشق که نخستین بار در “سوانح العشاق” احمد غزالی دیده شد، در این کتاب در آینه ی معاصر و در شرایطی نو به چالش کشانیده شده است.
تمامی گفتارهای این کتاب به صورتی نقش بسته اند که عشق در میان هنر و فلسفه جریان دارد. رویکرد میان هنر و فلسفه در نسبت عشق گشاینده ی یک فلسفه ی نسبت به جای فلسفه ی نسبیت است. فلسفه ای که نه آغاز دارد و نه پایان، بلکه همواره در میان واقع است.
فهرست مطالب کتاب نوشته ی مهدی رفیع به شرح زیر است:
مقدمه
1. گتاری و دلوز فیلسوفانی که نمیشناسیم: مقدمهای بر آثار اریک الّییز
2. گتاری و دلوز قلمروزدا: فلسفۀ عملی
3. عشق، این زخم زیبا: خوانشی انتقادی از در ستایش عشق اثر آلن بدیو
4. در ستایش ماشینهای مجرد یا ماشینهای عاشق
5. فریدا کالو: نقاشی به مثابۀ کشیدن درد
6. گرهی در طرۀ وجود: طعم شادیهای انقطاع
7. فلیکس گتاری: زیستبومشناسی احساس یا فلات هزار و یکم
8. بازنویسی فلسفی و هستیشناختی بخشهایی از تاریخ نقاشی معاصر ایران: سهراب سپهری در متن رویدادها
9. فروغ فرخزاد: شعر به مثابۀ سینما یا کشف منطق عشق
10. حجمهای عاشق: میان عشق و سیاست
11. فلسفه در چه نقاطی الزاماً باید شعر باشد: دلوز و گتاری در جابجایی آستانههای زبان
در این کتاب نویسنده از ادبیات عارفانه ی فارسی سود بسیاری جسته و نیز عرفان اسلامی و اصطلاحات این عرفان نیز در قلمش بسیار مشهود می باشد.
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
به طور مشخص نخستین رویکردهای فارغ التحصیلان «دانشکده هنرهای زیبا» (تاسیس ۱۳۱۹)، که عموما در نیمه دوم دهه بیست شمسی در حال شکل گیری بودند و هنرمندانی چون احمد اسفندیاری، عبدالله عامری، جلیل ضیاءپور، و شاگردان علی محمد حیدریان و جواد حمیدی را در بر می گرفتند، به انحای گوناگون این تلفیق را باز نمی نماید. گرچه به نظر می رسد در بعضی از آثار هنرمندانی مانند شکوه ریاضی ( ۱۳۰۰ _ ۱۳۴۱) تکنیک ها و جنبه های مدرن کار تمایل به غلبه دارند، روند کلی جریان نقاشی «نوگرای ایران» را در آغاز گرایشی در هم تنیده از محتواهای سنتی و رویکردهای نو ملهم از فرم های «نقاشی مدرن غربی» می سازد. آثار جلیل ضیاءپور به روشنی این ویژگی تلفیقی را منعکس می کنند.
با این حال، توجه به این حقیقت ضروری است که تا آن جا که این رویکردها الهام گرفته از جریان های رسمی و دانشگاهی نقاشی غرب بودند، به شکل قابل ملاحظه ای از خلاقیت های «روز» هنر غربی فاصله داشتند. مثلا، کوبیسم در نقاشی دهه ۱۹۵۰ غرب دیگری امری نو و خلاقانه به حساب نمی آمد، بلکه مقوله ای تثبیت شده بود و کم کم بدل به بخشی از تاریخ «هنر معاصر» می شد. شکل گیری جریان های نو پس از «جنگ جهانی دوم» (۱۹۳۹ _ ۱۹۴۵) عموما دور از دسترس و دید هنرمندان، به استثنای تعداد معدودی از جستجوگران خستگی ناپذیر هنر، قرار می گرفت.