زیباترین پاراگراف های کتاب مرگ کسب و کار من است

0

در این مطلب زیباترین پاراگراف های مرگ کسب و کار من است را آورده ایم. این کتاب که در مطالب قبلی به توضیح مختصری از آن پرداختیم نوشته ی روبر مرل نویسنده ی فرانسوی ست که در کتاب خود سرگذشت رودلف هوس فرمانده قرارگاه کار اجباری آشویتس را به رشته ی تحریر درآورده است.

مرگ کسب و کار من است

مرگ کسب و کار من است

بخش های زیبای کتاب مرگ کسب و کار من است

وقتی سر بلند می کردم ، شیطان را رو به رویم می دیدم که تو نخ من بود . دیگر ازش نمی ترسیدم و نگاهش را با نگاه جواب می دادم . موی خرمائی و چشم سیاه داشت . از ریختش بدسگالی می بارید . مو به مو به فرانسوی ها می ماند .

یک گناه یک معصیت بیشتر وجود ندارد رودلف . خوب گوشهایت را وا کن ببین چه می گویم . و آن گناه ، آن معصیت این است که آدم ، آلمانی خوبی نباشد . اگر معصیتی وجود داشته باشد همین است و والسلام ! و من که ریستر گونتر هستم یک آلمانی خوبم . کاری را که آلمان به ام می گوید بکن ، می کنم ! کاری را که روسای آلمانی به من می گویند بکن ، می کنم !

– می گویند وقتی اریک کوچیکه مرد ، شما نصف مواجب خودتان را فرستادید برای زنش .
ریت مایستر چشمک زنان گفت : یا ، یا ، به اضافه ی نامه خوشگلی که توش به هزار زبان مجیز این اریک کثافت کون گشاد را گفته بودم که حتی پیزی روی اسب بند شدن را هم نداشت … خوب رودلف چرا این کار را کردم ؟ برای این که اریک را دوست داشتم ؟- آخ! یک خرده فکر کن رودلف ! این عنینه مرده بود : پس او دیگر جزو سوار نظام نبود . نه اگر من آن کار را کردم برای این بود که توی ده ، همه ی خلایق نامه ی مرا بخوانند و بگویند : اریک یک آلمانی باغیرت بود و فرماندهش هم یک افسر آلمانی است .

–   آدم های شرافتمند همه از دم خطرناکند . فقط آدم های نادرست و دغل مردم بی آزار و بی ضرری هستند و علتش را می دانید سرنگهبان ؟
–   ناین هر دیرکتور .
–   میل دارید بدانید سر نگهبان ؟
–   البته هر دیرکتور که میل دارم بدانم .
–   چون که مردم دغل نادرست فقط برای خاطر منافعشان دست به اقدام و عملی می زنند . به عبارت دیگر اقدامات شان حقیرانه است .

یک بار در فرصتی که که پیش آمد ، دادستان فریاد کشید :
– شما سه میلیون و نیم انسان را کشته اید !
من اجازه صحبت گرفتم و گفتم : معذرت می خواهم دو میلیون و نیم نفر بیش تر نبوده !
سر صداهائی از همه جای تالار بلند شد و دادستان فریاد کشید که من باید از این همه وقاحت خجالت بکشم . در حالی که من جز تصحیح یک رقم نادرست کاری نکرده بودم .

اشتراک:

نظرات بسته اند